سلام دوستان!این یه نثر ادبــی زیــبــاســت
من کــه خیلـــی باش حال میکـــنــم.امیدوارم لذت بــبریــن!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو چـــه فکر ميکني؟
ميشه براي خلاصه هاي زندگي توضيحـــات نوشت؟
ميشه براي خاطـــرات کوتاه زندگي،
نفـــس هاي بلند کشيد؟
ميشه با خامـــوشي فرياد کني؟
براي چه امتــحانش کنم؟
سکــوت سنــگين؟؟
يا امــيد نا امــيد؟؟
روزي رو که ميتونستيم باهم پرواز کنيم،به يـــادت بيار..
شبي رو که براي خودمون،کلبه خلوتي ساختيم،يــادت بيار!!.....

شـــب ما چي کم داشت؟؟؟؟
همـــون شبـــي رو که هردومـــون تا تــونستيم براي هم خــنديديم

همون شبي رو که هردومون تا تونستيم براي هم رويـا ساختيم......
شــب ما خوش رنگ تر از هرشبي بود!!!
به چه جرمي به فــلک کشيده شد؟؟

اصلا منو تو براي باهم مــوندن
تو ايـن دنياي بزرگ
جاي چه کــسي رو تــنگ کرده بوديم؟
نگو که چشمــمون زدن!!!
نگو که براي قافيه ساختن
قيد شعرزيبامونوزدي!
نگو که قشنـــگيه صداهامون شبيه هم نبود.
نگو که براي من و تو زياد بود!
چيزي که منو تو ديــديم کوتاه بود؟؟!
نگو کــه چيزي نبود!
نه نگو!!!
نذار درد ما بيشتر از اون چيزي باشه که الآن از چــشمامون داره ســرازير ميشه!!
دستاي من و تو براي پنــجه زدن چي کــم داشــــت؟؟؟؟؟؟؟؟
حرمت؟نه نگو!!!!!!
يه جورايي بايد يــادت باشـــه:
براي اينکه کلماتمون موجب رنجش همديگه نشه
چقدر زيبا به تعارفاتمون عطر گل ياس ميزديم....
سعي ميکرديم بي بهونه با هم حرف بزنيم!
گاهي نـــفــــس عميــق ميکشيدم
تا تو متوجه نشي قــلبم به تپـــش افتاده.....
يادتـــــه؟؟
ولي نذاشتي حتي بشــــنوَمِت!
روز آخري که ديگه از کوره در رفتي و باهام دعــوا کردي
همه چيزو ازم گــرفتي.....
يادته؟؟
قبــول دارم بــهــترين پروانه نبــودم
ولي باور نمــيکنم عاشـــــق ترينشـــون نـــبودم!!
نخواه که چشمــامو ببندم و اداي يه خواب آرومو بــرات تــکرار کنم!!
نخواهکه دردمو به کنج تنهـــايي ببرم
اونجا سرمو به آسمـــون بلند کنم
باز ستاره حــســـرت بــچينم!
نخواه که ازديوار شکسته بي کسي هام سرک هم نکشم!
نه نخواه.............
شـــب ما چي کم داشت؟؟؟؟؟
