گاندی خطاب به همسرش:
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست …
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم …
تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ،
و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی …
کسی که تو از من می خواهی بسازی
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت …
من باید بهترین خودم باشم برای تو
و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من …
خوب ِ من ، هنرٍ عشق در پیوند تفاوت هاست
و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها …
زندگی ست دیگر …
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به زمستانی که رفت ،
بهاری که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک …
زندگی به همین آسانی می گذرد …
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی …
هر جور که باشی …