متن آهنگ حس ِ عاشقی از باران و جمشید
متن آهنگ حس ِ عاشقی
[ باران ]
می ترسم این احساس تو حسی که عاشقه هنوز
آخر به دست روزگار
ساده عوض بشه یه روز
[ جمشید ]
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی ِ شبام
یه شب به خواست روزگار
... زیر پام
تورو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه
چیزی نمی خوام
[ باران ]
اگه قلبمو دست تو نسپرده بودم همون روزای اول
مرده بودم
.
.
.
[ باران ]
می ترسم از تنها شدن.از این نگاه رفتنی
ترسم و بیشتر میکنی
وقتی نمیگی بامنی
[ جمشید ]
می ترسم از احساس تو این حس ِ خوب و موندنی
می ترسم از روزی که تو
حاشا کنی که با منی
.
.
.
[ باران ]
می ترسم این احساس تو حسی که عاشقه هنوز
آخر به دست روزگار
ساده عوض بشه یه روز
[ جمشید ]
می ترسم اون برق چشات که روشنه توی ِ.شبام
یه شب به خواست روزگار
... زیر پام
[ باران ]
تورو دارم و حالا باور ندارم
از این دنیا دیگه
چیزی نمی خوام
[ جمشید و باران ]
اگه قلبمو دست تو نسپرده بودم همون روزای اول
مرده بودم
.
.
.