عشق افراطی
مراقب شمعدانی هایم باش
ادردیبهشت ماه ماه
عاشقی های بی ملاحضه است
نویسنده: maryam_detect
دوران راهنمایی با معلمای عقده ای یه جورایی سر کردیم با خانواده زیاد مچ نبودم حس حسادت زیادی داشتم نسبت به خواهر وبرادر بزرگترم احساس میکردم پدر و مادرم اونارو بیشتر از من دوس دارن و زیاد تو چشم نبودم شایدم بودمو نمیفهمیدم چون تو دوران بلوغ بودم و خیلی حساس.
گذشتو یکم به نظر خودم بزرگتر شده بودم دوران دبیرستان دوران اوج خامی دختراس منم جزو یکیشون بودم غد ومغرورسال اول و دوم دبیرستان با دوسای نسبتا رفیق خیلی گفتیمو خندیدیمو معلمارو اذیت کردیم دنبال خوشی بودم چون احساس میکردم خونه اصلا خوش نیستم و همه ضد منن دنباله شخصیتای مضحک بودم که فقط خوش باشم دوستامم دقیقا همین ویژگیو داشتند و براشون رابطه داشتن با پسرا حتی نامشروعشم اهمیت نداشت و فقط دنبال سرگرمی بودن ولی من با این اخلاقشون مخالف بودم یجورایی بچه مثبت بودم ولی در اصل منم داشتم کشیده میشدم به اون عقیده ها وقتی خندها و صحبتای اونارو با دوس پسراشون به قول خودشون عشقشونو میدیدم تحریک میشدم...