دلنوشته های عاشقانه سری جدید شماره 1
از خدا دو چیز می خوام ،
یک عطر آشنا و
یک آغوش آشنا برای گریه ...!!
گفتی خیالت تخت ..
وفادارم..
و ..
خیالم تختی شد ..
برای ..
عشق بازی تو با دیگری..
كه وقتي از آنها افتادم
ديگر نتوانستم بلند شوم..!
فــکر کــردند درد نــدارم ، سنــگین تر زدنــد ضــربه هــارا ...
سـطـح شـعـر لـغـزنـده اسـت /.
بـس ڪہ شـاعـر سـطـر بـه سـطـر بـاریـد و نـوشـت /.
تـــــــو کـــجایــــــــی ســـــــــهراب؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی آخر؟...
زخم ها بر دل عاشــــــق کردند خون به چشمان شقایق کردند !
تو کجایی سهراب؟؟؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند,
همه جا سایه ی دیوار زدند !
وای سهراب دلــ ــم را کشتند
صبرکن ای ســـــهراب قایـــــقت جا دارد...؟؟؟؟؟
مـَטּ دَر تـَــوَلــُد یـِـکـ زِنـدِگـے گــمـَم
دَر یــِکـ وجـُود مـُــفـَـرَّح
وَلـے دوگـانــﮧ و تَــنهــا!
ایــטּ بــار صـُـحــبَت از تَمــامے مـטּ نـــیــســت...
ایـטּ جـا مــטּ تـَمام بــﮧ نُـقصاטּِ خویـش مَشـغـولَـــم ... (!)
شب از پهلویی به پهلویی دیگر شوی
از جای خود تکان نخورده است!!!